جدول جو
جدول جو

معنی هوس باختن - جستجوی لغت در جدول جو

هوس باختن(اَ کَ دَ)
هوس بازی کردن. در پی هوس رفتن:
هیچکس عیب هوس باختن ما نکند
مگر آن کس که به دام هوسی افتاده ست.
سعدی.
نشاید هوس باختن با گلی
که هر بامدادش بود بلبلی.
سعدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سَ بَ تَ)
با گردکان بازی کردن. مجاوزه
لغت نامه دهخدا
(سَ رِ زَ دَ)
گوی بازی کردن. بازی کردن با گوی و چوگان:
اسب در میدان رسوایی جهانم مردوار
بیش از این در خانه نتوان گوی و چوگان باختن.
سعدی.
رجوع به چوگان شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
هوس پختن. هوس کردن:
تا تو بازآمدی ای مونس جان از در غیب
هرکه در سر هوسی داشت از آن بازآمد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(وَ لَ)
در قمار برده را باختن
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ دَ)
از سخنی که برشخصی گفته میشود خجل و شرمنده شدن. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ کَ دَ)
به فکر هوس رانی بودن. هوس کردن: هر دم هوسی پزد و هر لحظه رایی زند. (گلستان).
وان دگرپخت همچنان هوسی
این عمارت به سر نبرد کسی.
سعدی.
هوس پختن از کودک ناتمام
چنان زشت نبود که از پیر خام.
سعدی.
- هوس خام پختن، آرزوی چیزی برنیامدنی داشتن
لغت نامه دهخدا
تصویری از گوز باختن
تصویر گوز باختن
بازی کردن با گردو گوز بازیدن
فرهنگ لغت هوشیار
بازی کردن با گوی و چوگان: ملکشاه... در سواری و گوی باختن و نیزه آختن بغایت چست و چالاک بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس باختن
تصویر پس باختن
در قمار برده را باختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وا باختن
تصویر وا باختن
برده را باختن
فرهنگ لغت هوشیار
پوست عوض کردن
فرهنگ گویش مازندرانی